غروب اون روز پاییزی یادت میاد...

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی/اما تا قایقی اومد از منو دلم گذشتی

غروب اون روز پاییزی یادت میاد...

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی/اما تا قایقی اومد از منو دلم گذشتی

تولدی دیگر

 

 

همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم



زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میاویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد ، در فاصلهء رخوتناک دو
همآغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی میگوید " صبح بخیر "


زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من ، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد
ودر این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت


در اتاقی که به اندازهء یک تنهاییست
دل من
که به اندازهء یک عشقست
به بهانه های سادهء خوشبختی خود مینگرد
به زوال زیبای گل ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهء خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری ها
که به اندازهء یک پنجره میخوانند



آه...
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من ،
آسمانیست که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله مترو کست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدایی ان دادن که به من بگوید :
" دستهایت را
دوست میدارم "


دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد ، میدانم ، میدانم ، میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت


گوشواری به دو گوشم میآویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخن هایم برگ گل کوکب میچسبانم
کوچه ای هست که در آنجا
پسرانی که به من عاشق بودند ، هنوز
با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر
به تبسم های معصوم دخترکی میاندیشند که یک شب او را
باد با خود برد


کوچه ای هست که قلب من آن را
از محل کودکیم دزدیده ست


سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن
حجمی از تصویری آگاه
که ز مهمانی یک آینه بر میگردد


و بدینسانست
که کسی میمیرد
و کسی میماند
هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد ، مرواریدی
صید نخواهد کرد .


من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام ، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.


 

نظرات 5 + ارسال نظر
حضرت عشق جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:21 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

جا مانده است
چیزی جایی
که هیچ گاه دیگر
هیچ چیز
جایش را پر نخواهد کرد
نه موهای سیاه و
نه دندانهای سفید

حضرت عشق یکشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:26 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

هر آنچه را می شنوی
به نحوی معنایش روشن است
ما همه سرنشینان یک سفینه ایم و به پیش می رویم
از اولین بار که صدای زندگی شنیده شد
تا آخرین صدای انسان در این کره ی خاکی
همیشه سوال این بوده است که
به کجا می رویم؟ به کجا می رویم؟
ادامه بده,ادامه بده
روشنایی نقره فام در کنار توست
بگیر دستی رو که راهنمای توست
تا از این شب به جایی برویم که از آنجا آمده ایم
دامه بده,ادامه بده
وقتی برگ های پائیزی به زمین می افتند
و صدایی می شنوی که تو را به دوردست فرا می خواند
آنگاه هراس مکن به راهت ادامه بده
ادامه بده, ادامه بده
عشق دختر زندگی است
تسلایی برای مبارزه و تلاش
همیشه در کنار توست
تو را در ادامه ی راه یاری می کند
آه, می گویند که ستارگان آسمان
ارواح کسانی هستند که می میرند
آیا زمانی که به مقصدمان می رسیم
آنها را دگر باز خواهیم دید؟

حضرت عشق دوشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:12 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

لینکتون کردم....

واگویه ها یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:17 ب.ظ http://vagooyeha.blogsky.com

سلام
واقعا زیباست.
تبریک می گم

×حضرت عشق× دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:48 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

29 بهمن
سپندارمذگان
روز عشاق ایرانی و ایرانیان
بر تمام عاشقان ایران زمین مبارک باد
^^^^^******^^^^^^
حضرت عشق به روز شد.
منتظرتم.. . . . .
پاینده باشی....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد